- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام با یاران در شب عاشورا
ما اندکـیم و خـیل دشمن، بیشمارند ما چند فرد، اینان همه، چندین هزارند امشب مرا در کـربـلا تـنها گـذارید آخر عـزیزان شما، چـشم انـتظارند
: امتیاز
|
ترسیم مصائب شب عاشورا
امشب سپاه حق و باطل صف کشیدند یک دسته حق، یک دسته باطل برگزیدند یک دسـته راه نـار را در پیـش دارند یک دسته عشق یار را با خویش دارند
: امتیاز
|
ترسیم مصائب شب عاشورا
منای عشق را حال و هوای دیگر است امشب شب عاشور یا غوغای روز محشر است امشب برادر را مباد از خواب بیدارش کنی زینب که او را سر به روی دامن پیغمبر است امشب
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شب عاشورا
امشب فـقط مـانـده برای ما برادر این دشت فردا میکند غوغا برادر با من نگو فردا چه خواهد شد که زینب میترسد از غمهای این صحرا برادر خار مغـیـلان بـیـابان جـمع کن تا فردا نگـردد جـمع با پـاهـا بـرادر راز و نـیـاز امشب تو فـرق دارد از غصهها میگوید این نجوا بردار میگویی از گودالُ خونُ و طاقتی نیست تا دیـدنـی ها بـشـنـوم حـتی برادر بـاور نـدارم زینتِ دوش نـبـی را سُمها کند هم سطح با شنها برادر درد فـراق تو بـرای کُـشـتـنـم بس دیگر چرا سر نیزه و سرها برادر از غارت خلخال و خون گوشواره چیزی نگویی بین مَحرمهـا برادر گفتی اسارت میروم، اینکه محال است! با غـیـرتی که دیـدم از سقا برادر وقـتی میان نـیـزهها گـم شد تن تو با نـالـهات راه مرا کـن وا بـرادر
: امتیاز
|
ترسیم مصائب شب عاشورا حسینی
امشب عزیز فاطمه مهمان خواهر میشود فردا میان قتلگه در خون شناور میشود امشب به سقا بس سخن گوید ز سوز تشنگی فردا تمام بـاغ او لب تشنه پرپر میشود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شب عاشورا
در خـیـمـههـا صدای خـدایـا بلـنـد شد زیـنـب ز داغ مـاتـم فـردا؛ بـلـنـد شـد فـریاد وا حسین؛ ز اعـمـاق سیـنهاش تا گـشت با خـبـر ز قـضـایـا بلـنـد شد پرسید غـرق نالـه که آقا چه میشود؟ تکلیف زینبت شب فـردا چه میشود؟ سـجـاده بـاز کـردهای و نـاله میکُـنی باران شدی و تـوبۀ صد ساله میکُنی گاهی خروج میکنی از خیمه گاه خود خـیـره نـگـاه جـانب آن چـاله میکُـنی انگار این عمل؛ عمل دل بخواه توست این تکّه از زمین نکند؛ قتله گاه توست امشب فضای خیمه پُر از عطر سیب توست زینب اسیر گریه؛ ز حال عجیب توست حرفی بزن عزیز دل من که خواهرت مضطر ترینِ نـالـۀ امن یجـیب توست اشـکـت به مـن اجـازه آوازه مـیدهـد دل شورهام خبر ز غـمی تازه میدهد یک لحظه کن نظر به من زار و مضطرت آری مـنـم کـه زل زدهام در بـرابـرت از بس که محـو ذات خـداونـد اقـدسی اصلاً محل نمیدهی امشب به خواهرت از جان من عروج مکن روح پیکـرم حرفی مزن ز رفـتن خود؛ ای برادرم خون منِ ز خود شده را کم به شیشه کن زخم فراق؛ کم به دل خسته ریشه کن یا حرفی از جُدا شدن از خود مگو وَ یا با من مگو عـزیز دلم صبر پیـشه کن امشب دلـم اسیر ملال اسـت یا حسین من بیتو؛ عین فرض محال است یا حسین گــریــان تـریـن دیــدۀ دریــایـی تــوأم امشب اسـیـر غــصّـۀ فــردایـی تــوأم فردا ز بس كه حمله به جسم تو میشود مـن نـیـز نـاتـوان ز شـنـاسـایـی تـوأم گـفـتـی بـه نـالـه غـرق تمـنا نکن مرا زینب بـیـا و خـوب تـماشـا بکـن مـرا فــردا تـمـام پـیـکـر تو زخـم میشـود از پـای تـا دم سـر تـو زخـم مـیشـود اذنم دهی به صورت خود لطمه میزنم با من مگو که حنجر تو زخم میشود گفتی سری به روی تنت نیست بعد از این جز تکه بوریا کفنت نیست بعد از این
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام با خواهر در شب عاشورا
داری عقیله، خواهر من گریه میکنی آیـیـنـهٔ بـرابـر من گـریـه مـیکـنـی از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت خـیلی شبـیه مادر من گریه میکنی دل شوره میچکد ز نگاه سه سالهام وقتی کـنار دخـتر من گریه میکنی من از برای غربت تو گریه میکنم تو از برای حنجر من گریه میکنی امشب برای ماندن من نـذر میکنی فـردا برای پیکـر من گریه میکنی امشب نشـستهای و مرا باد میزنی فردا به جسم بیسر من گریه میکنی
: امتیاز
|
توصیف شب عاشورا
امشب، شب قیــامت کبـرای دیگر است هر لحظه یک گزارش صحرای محشر است امشب رسد به گــوش، مناجات عـاشقان فردا، به روی خاک، بدنهای بیسر است امشب، علم به دست علـمدار کـربلاست فردا، تنش به علقمه، در خون شناور است امشب ربـاب، دست دعــایش بر آسمان فــردا تـسـلّـی دل او، داغ اصـغــر است امشب دعـا به جان جــوانان کند، حسین فردا به روی دامن او نـعـش اکبـر است امشب عطش گرفته ز قاسم توان و تاب فردا به جای آب، دهانش ز خونْ تر است امشب حسین گــرم مناجات با خــداست فردا هزار پاره ز شمشیر و خنجر است امشب حسیــن پیــرهن کـهـنــهاش به بر فردا، نه سر، نه پیرهن او را، به پیکر است "میثم" دمــد ز هــر نفست شعلههای دل نظــم تو ســوز سیــنــۀ آل پیـمبــر است
: امتیاز
|
ذکر مصائب و توصیف شب عاشورا
امشب شب تجـدید پیمان با حسین است این آخـریـن شـام امـام عـالـمـیـن است امشب حسین از کـوفیـان مهلت گـرفته از یک یکِ یـاران خود بـیـعـت گرفته دلهــای مـشتـاق شـهـادت بـی قــرارنــد عشاق حق سر در گـریبان نـالـه دارند هر کس که فـردا با خـدا دارد مـلاقـات مشغول تسبیح است و قرآن و مناجات دردانــه جـا بـر زانــوی بـابـا بـگـیـرد بــارانِ اشـک از گـونـۀ مــولا بگـیـرد گــاهی ز صحــرا خـارها را می زداید گـاهـی نـظـر بـر زیــور دخـتـر نمـاید زینب سرِشب تا سحر در اضطراب است هم فکر هجر یار، هم قحـطی آب است امشب غـم دل گـفـتـن و پـاسخ شـنـیـدن فـردا اسیـری رفـتن و سیـلـی چـشیـدن وقـتی سپـاه و خـیـمه بی عـبـاس گـردند آمـاج سـیـلی غـنچـه هـای یـاس گـردند امشب حسین تسکین دهد بر قلب خواهر فـردا مـیـان قـتـلگـه در خـون شـنـاور امشب حسین با خواهرش در سوز و آه است فـردا بـه زیـر سـمّ اسـبـان سپـاه اسـت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شب عاشورا
کنون که برق نگاه تو در نگــاه من است زبان خموش؛ ولیکن نظر پُر از سخن است به من مگــو که بســازم ز درد دوری تو پس از تو حالت من لحظهلحظه سوختن است من از شـکــایت تو از زمــانــه دانــستــم که سرنوشت من و تو ز هم جدا شدن است نمیشــود که بسوی مــدینــه بــرگـردیم؟! دل غــریب من اینجـا هــوایی وطن است سپــرده کــهنــه لـبــاسی بــرای تو مــادر چقدر کرده سفارش: «حسین بیکفن است» چـقــدر نیــزه بــرای تـن تو ســاختــهانــد چقــدر مــرکبشان بیقــرار تــاختن است چــقــدر چشم جســارت به خیــمه میافتد هراس من همه از «سایهسر» نداشتن است مرا رها مکن اینجا که خصم بیپـرواست مرا رهـا مکن اینجا که شمر بددهن است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شب عاشورا
من از آتش زدن بال و پرت می ترسم شب به پایان برسد از سحرت می ترسم این جماعت همه در فکر عذابت هستند آه از آتـش روی جــگــرت می تــرسم شوق چشمــان تو با قبــل تـفــاوت دارد بی من زار نـرو از سفــرت می ترسم اصلا امـشب چــقدر توصیـه داری آقا دارم از ایـنـهـمـه اما اگــرت می ترسم چشم من خورد به اکبرجگرم سوخت حسین من ز پــاشیدن جـسم پسـرت می ترسم رحــم بر طفل صغیــر تو ندارند اینها خیلی از تیــر و گلوی ثمرت می ترسم زنــده ای و به سـوی خیمۀ تو می آیند ته گــودال ز چـشمان تــرت می ترسم
: امتیاز
|
ذکر مصائب و توصیف شب عاشورا
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود جهـان، مسـخّر روح بزرگوار تو بود لهیب تشنگی ات، روح دشت را می سوخت فرات موج زنان گرچه در کنار تو بود به رزم، قصد فنای جهان، گرت می بود نه آسمان، نه زمین، مردِ کارزار تو بود اگر شـجـاعت و ایـثـار، جـاودانـی شـد ز خـون پاکِ دلیران جان نـثـار تـو بود به جای مـاند اگر نامی از جـوانـمردی ز پـایـمـردی یـاران نــام دار تــو بـود به پـیـشـواز اجل آن چنان کـمر بـسـتی که مرگ، مضطرب از طفل شیرخوار تو بود شُـکـوه نام بـلـند تو، جاودان باقی است که سربـلـندی و آزادگی، شعـار تو بود به روی دست تو پرپر شد از خدنگ ستم گلی که از چـمن حُسن، یـادگار تو بود اگرچه گـلشنت ای باغبان به غارت رفت خزانِ بـاغِ تـو، آغـازِ نـوبـهـارِ تو بود درخـت عـدل و مروّت که آبـیـاری شد رهـیـن مـنّـت شـمـشـیـر آبـدار تـو بود به جز دل تو که بود از وصال، خرّم و شاد جهان و هرچه در او بود، سوگوارتو بود به غـیـرِ داغ محبـّت به دل نـبـود تو را اگرچـه سـیـنۀ هر لالـه داغـدار تو بود ز کاروان تو خاکـستری به جای نـماند هـنـوز دیدۀ یـثرب در انـتـظـار تو بود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شب عاشورا
فـردا کـه بـر فـراز نـی افـتـد گـذارمـان حیرت فـزای طور شود، جـلوه زارمان فـردا که کهکـشان تجلی است، نـیـزه ها گـردش کند زمین و زمان بر مـدارمان فردا که روز سرخ عروج من و شماست بر روی نـیزه هاست، قـرار و مـدارمان فـردا کـه سـرفـرازی ما را رقـم زنــنـد خورشید و ماه می شود، اختر شمارمان فردا که روزعرضۀ عشق وشهادت است حـیـرت کـنـنـد، عـالـم و آدم ز کـارمان فـردا که از تـبار تـبر، زخم ماند و داغ غــیرت، شـقـایـقـی بـُوَد از لاله زارمان فرداست روز وعدۀ دیدار و دیدنی است بـر نـیــزه هـا، تـجــلّـیّ پـروردگـارمـان منـظـومـه بـلنـد شهـادت سـرودنی است فردا که عشـق خـیـمه زند در کـنارمان وارونـه نیست، طـالعِ خـون مـن و شـما قـد می کشد بـه عـرش خـدا، آبـشـارمان در ما عـیـان، جـمال خدا جـلوه گر شود چـشـمی کجاست تا شود آئـیـنه دارمان؟ رنگ پریده ای ست به چشم سپـهر، مهر وقـتـی سپـیـده می دمـد از شـام تارمـان کامل عیار سنگ محک خـورده ایـم مـا غیـر از خدا کسی نـشـنـاسد، عـیـارمان ما هـرچه داشتـیـم به پای تـو ریـخـتــیم ای عـشـق، ای تـمـامـیِ دار و نـدارمان چـشم امـید ماست به فــردای دور دست بـر تک سـوار مانـده به جـا از تبـارمان
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شب عاشورا
بگــذار تـــا بمیــرم و تــنهــا نبــینمت تنها به روی سینه صحـــرا نبینمت امشب بیا که بوسه زنم برگــلــوی تـو شاید بمیرم از غـــم و فردا نبینمت می ترسم از نگاه به گودال آن طرف دارم دعا به زیر لب آن جــا نبینمت غم نیست گرچه بر بدنم کعب نی خورد من نـذرکرده ام که به نی هـا نبینمت امشب برای من تو دعاکن که شام بعد بی سر به روی دامن زهـرا ببینمت
: امتیاز
|
ذکر های سقائی دهه اول محرم
ذکر سقائی شب تاسوعا نینوا بـود ، شـورِ انقلاب (2) عتـرتِ عـلی ، از عطش کباب نظر کن به اطفـال مرتـضی عـلمـدارِ صحـرایِ کربلا (2) ـــــــــــــــــــــــ در حرم ، عزیزانِ بی معین(2) دل غمیـن ، زبیداد مشرکیـن به سـوز عطش، گشتـه مبتلا عـلمـدارِ صحـرایِ کربلا (2) مجرد همدانی ******************************** ذکر سقائی توسل به حضرت ابوالفضل با وفـا عـلمـدار لشکرم (2) مـظـهرِ عـجـائب بـرادرم دریغا ، که رفتـی مرا زدست فَلَک پشتم از ماتمت شکست (2) ـــــــــــــــــــــــ ای شهید واصل به قرب حق(2) پیکـرت چو گل، شد ورق ورق زبیـدادِ این قـوم خود پرست فلـک پشتم از ماتمت شکست (2) مرحوم صابر همدانی ******************************** ذکر سقائی حضرت عباس و حضرت علی اصغر اصغر از عطش، در فغان عمو (2) شد زتشنـگی ، ناتوان عمو به خیمه ، ببین بانـگ الأمان رسان آبی از بهر تشنگـان (2) ـــــــــــــــــــــــــ چون عطش شرر، زد بجان عمو (2) رحتمی سویِ، تشنگان ، عمو عمو جان صوابی کن این زمان رسان آبی از بهر تشنگان(2) از نوا ******************************** ذکر سقائی حضرت علی اصغر اصغرم ، توئی بلبل حرم(2) همچو گـل، تو پرپر بـرابرم تو شمع شبستانِ احمدی گـلِ لاله زارِ محمـدی(2) ــــــــــــــــــــــــــ پاره شد، ز پیکان گلویِ تو (2) غرقه خون، چرا گشته روی تو غنچة گـلِ بـاغِ سرمـدی گـلِ لاله زارِ محـمـدی(2) ******************************** ذکر سقائی شهادت حضرت علی اکبر اکبرِ من ای، شبهِ مصطفی (2) نـوگـلِ گلستـانِ مـرتضی تـو آیـا علـی اکبـرِ منی ؟ که غلطان به خون در برِ منی ــــــــــــــــــــــــ شد خـزان ، بهارِ جـوانیت حیـف از این رخِ، ارغـوانیت هـمانـا گُـلِ احـمر منـی که غلطان به خون در برِ منی از مرحوم صابر همدانی ******************************** ذکر سقائی حضرت قاسم قـاسم ای گل باغ مجتبی (2) نو گـلی ز گلزار مـرتضی دگر قاسمم گشته ام غریب که از دل مرا میرود شکیب(2) ــــــــــــــــ ای جـوان ناکام مه لقا(2) می کند عـمـو بهر تو دعـا توئـی یـادگار بـرادرم شدی غرق خون در برابرم (2) از نوا ******************************** ذکر سقائی خروج از کربلا در برابـر جسم شاه دین (2) گفت و اینچنین زینب حزین که گر رفتم و میگذارمت حسین جان به حق می سپارمت (2) ـــــــــــــــ با تو آمدم، من در این زمین (2) بی تو میروم ، با دل غمین اگر زخمِ تن ، می شمارت حسین جان به حق می سپارمت (2)
: امتیاز
|
مصائب شب عاشورا
حسین جان ای همه دار و نـدارم ز فــکـــر دوری تـــو بــیــقـــرارم دعا کن، جان مـادر، ای بـــرادر که امشب، قبل هجران، جان سپارم خدا داند حسین جان ندارم تاب هجران بیا ای جان خواهر دل و جانم ملرزان که گشتم دل غمین و دل پریشان ************************* الا ای خواهرم ، ای نــــور دیده کسی بــهــتــر ز پیغمبر ندیده ولی او هم به سوی حق سفر کرد که هر کس زین قفس آخر پریده الا ای بهتر از جان دلم اینسان مسوزان ز قبل رفتـنِ منِ مشو نالان و گریان بود تقدیر حق گردم چو قربان ********************* تمام کودکان در پیچ و تابند همه عطشان ز بهر جرعه آبند ملائک ، انبیا، هم آل حیدر از این حالات طفلان دل کبابند مگر نبود خدایا مسلمانی در اینجا مگر آب فراتش نبوده مهر زهرا چرا عطشان شدند پس آل طاها ********************** تــمــام کــربـــلا را غــــم گــرفتـه دل زینب عجب مــاتــم گرفته عطش سخت است ، ولی جان برادر دلــم از چیز دیگر، دم گرفته رسد بوی جدائی ز دشت نـیـنـوائــی بیا ای جان خواهر مکن دیگر صدائی صبوری کن ، دلت را کن خدائی
: امتیاز
|
ذکر مصائب شب عاشورای حسینی
شب است و خیمه ها از تاب رفته به پشت ابــــــــــرها مهتاب رفته صدای پای عبــــاس است این جا که چـشم کودکان در خواب رفته *** در این سو آسمان مهتاب بار است در آن سو آســـــمانی تار تار است در این ســـو مادری بی تاب فـــرزند در آن سو حرمله فکر شکار است *** ربـــــاب است و دلی در خون تپیده پر از دلـــــشوره، از هستی بریده چـــرا می بوسد امشب حلق اصغر بمیرم باز هـــــم کابـــــــوس دیده *** شب است و گفت کم کم خواهرش را وصّیت های زهـــــرا مـــــادرش را ز طرز خــنده های شـــــــمر، پیداست که امشب تیـــز کرده خنجــرش را *** من و راهی که پر ســــــوز و گــــــدازه تـــو و غــــــم های تشییع جنــازه خــــدایا مـــی زننـــد انــــگار آن ســــو همـــه بر پای مــرکــب نــــعل تازه *** ببیـــــن آتـــــش زدی خاکـــــسترت را تمــــاشــا کـــن نــــگاه آخـــرت را مــــرا کشتــــی بیـــــا امشب برون آر تو از انگشت خـــود انـــگشترت را
: امتیاز
|
مصائب شب عاشورا
شب است و بـوی جـدایی ز کربلا آید صـدای نــالـۀ زیـنـب ز نــیــنــوا آیـد صدای خـوانـدن قـرآن ز حـنجـر اکبر بـرای دفـعــه آخـر چـه بـا صـفـا آیـد هنوز مـاه مدیـنـه مـحـافـظ حـرم است کـنـار خـیـمـه طـفـلان صـدای پـا آید نشسته بانوی مظلـومـه با بـرادر خود سخن زغربت وهجران درآن سرا آید هرآنچه دشت هراسش همیشه، خواهد دید امـان ز لحـظـه فـردا که پــر بـلا آیـد دوبـاره پهـلوی بشکـسته را عیان بیند که روی خاک به صورت غم آشنا آید هنور یـار نرفـته، چـنین پریشان است چه می کـند که سـر او به نـیـزه ها آید
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا در شب عاشورا
از نگاهت خوب فهمیدم که بار آخر است این که می بینم تو را، امشب قرار آخر است چشم درچشم تو می دوزم، تو میگویی به من با زبان بی زبانی ایـن بهــار آخـر است صبح فردا از ترک های زمین خون میچکد با خَـطِ خـون می نویسم انتظار آخر است می روی و در غـبار حادثه گـم می شوی می رسی و می نویسم این غبار آخر است بر مدار عشق می چرخی و می اُفتی زمین عشق می گوید که برخیزی! مدار آخر است عشق می ریزد زمین از گوشۀ چشمان تو چشم هایت قسمـتی از شاه کار آخر است قسمتی دیگر کبود بغض های زینب است کـربلا در کـربـلا این یـادگـار آخر است شعـله می پاشند روی خـیمه ها، روی دلم گفته بودی در غزل! این شعله زار آخر است روی خاک افتاده خورشید و نگاهم می کند از نگاهش خوب می فهمم که بار آخر است
: امتیاز
|
مصائب شب عاشورا
شب شب اشک و تماشاست اگر بگذارند لحظه ها با تو چه زیباست اگر بگذارند فکریک لحظه بدون تو شدن کابوس است با تو هـر ثانـیه رویـاست اگر بگـذارند مثل قـدش قـدمش لحـن پــیـمـبـر وارش روی فـرزند تو زیـباست اگر بـگـذارند غـنچه آخــر چقدر آب مگر می خـواهد؟ عـمـر طفـل تو به دنیاست اگر بگذارند ساقی ت رفته و ای کاش که او بـرگـردد مـشـک او حـامل دریاست اگر بگذارند آب مـال خـودشان چـشم هـمـه دلـواپـس خـیـمه هـا تـشـنه سـقـاست اگر بـگذارند قامتـش اوج قـیام است قیامت کرده است قـد سـقـای تو رعـنـاسـت اگـر بگـذارند سنگ ها در سـخـنت هم نـفـس هـلهـله ها لحـن قــرآن تو گـیـراست اگر بگـذارند تـشـنــه آبـی و دارد لـب تـو مـی ســوزد آب مـهــریـهٔ زهـراسـت اگـر بـگـذارند بر دل مضطـرب و منتـظـر خـواهر تو یـک نـگـاه تو تـسـلاست اگـر بگـذارند آمد از سمت حــرم گـریه کـنـان عبد الله مجـتـبای تو هـمین جـاست اگر بگذارند رفـتی و دخـتر تو زمـزمه دارد که کفن کهـنـه پـیـراهن بــابـاسـت اگـر بگذارند
: امتیاز
|
مصائب شب عاشورا
هر که بیرونی بُد از مجلس گریخت رشـته الـفـت ز هـمراهان گسیخت دور شـد از شـکّـر سـتـانـش مـگـس وز گـلـستان مـرادش، خـار و خس خــلــوت از اغــیــار شـد پـرداخـتـه وز رقـیـبـان، خـانـه خـالی ساخـته پیر میخواران، به صدر اندر نشست احـتـیـاط خـانـه کـرد و در بـبـست محــرمــانِ راز خـود را خواند پیش جمـله را بنـشاند، پیـرامون خویش بـا لـب خـود گـوشـشـان انـبـاز کـرد در ز صندوق حـقـیـقـت، بـاز کرد جمله را کرد از شراب عـشق، مست یــادشــان آورد آن عــهــد الــسـت گــفــت شــابـــاش ایـن دل آزادتـــان بــاده خــورهـسـتـیـد، بـادا یـادتـان یـادتـان بـاد ای به دلـتـان شـور مـی آن اشـارت های ســاقـی پـی ز پـی ایـنک از هر گـوشـه یی جـّـم غـفـیر مر شـما را می زند ساقـی صفـیـر کاین خــمــار آن بـاده را بـد در قـفـا هان و هـان آن وعـده را بـاید وفـا گــوشــۀ چــشـمـی نــمــایـد گـاه گـاه سوی مستان میکند، خوش خوش نگاه
: امتیاز
|